همتا. (یادداشت مؤلف) : دین از تو منظم شد چون رشتۀ لؤلؤ چون جنس به جنس آمد و همتاه به همتاه. سوزنی. همتای شه شرق ز کس نشنود این ماه زیرا ملک شرق ز همتاهان تاه است. سوزنی (دیوان چ 1 ص 38)
همتا. (یادداشت مؤلف) : دین از تو منظم شد چون رشتۀ لؤلؤ چون جنس به جنس آمد و همتاه به همتاه. سوزنی. همتای شه شرق ز کس نشنود این ماه زیرا ملک شرق ز همتاهان تاه است. سوزنی (دیوان چ 1 ص 38)
هم خور. اکیل. کسی که با آدمی در یک کاسه غذا خورد. (یادداشت مؤلف) : من و سایه هم زانو و هم نشینی من و ناله هم کاسه و هم رضاعی. خاقانی. بگو با میر کاندر پوست، سگ داری و هم جیفه سگ ار بیرون در گردد تو هم کاسه مگردانش. خاقانی. ، به کنایه، قرین و نزدیک و یار و همدم: مرد را از اجل بود تاسه مرگ با بددل است هم کاسه. سنائی. یار هم کاسه هست بسیاری لیک هم کیسه کم بود باری. سنائی. فرشته شو، ار نه پری باش باری که هم کاسه الا همایی نیابی. خاقانی. ذنب مریخ را میکرد در کاس شده چشم زحل هم کاسۀ راس. نظامی. چو هم کاسۀ شاه خواهی نشست بپیرای ناخن، فروشوی دست. نظامی. منه در میان راز با هر کسی که جاسوس هم کاسه دیدم بسی. سعدی
هم خور. اکیل. کسی که با آدمی در یک کاسه غذا خورد. (یادداشت مؤلف) : من و سایه هم زانو و هم نشینی من و ناله هم کاسه و هم رضاعی. خاقانی. بگو با میر کاندر پوست، سگ داری و هم جیفه سگ ار بیرون در گردد تو هم کاسه مگردانش. خاقانی. ، به کنایه، قرین و نزدیک و یار و همدم: مرد را از اجل بود تاسه مرگ با بددل است هم کاسه. سنائی. یار هم کاسه هست بسیاری لیک هم کیسه کم بود باری. سنائی. فرشته شو، ار نه پری باش باری که هم کاسه الا همایی نیابی. خاقانی. ذنب مریخ را میکرد در کاس شده چشم زحل هم کاسۀ راس. نظامی. چو هم کاسۀ شاه خواهی نشست بپیرای ناخن، فروشوی دست. نظامی. منه در میان راز با هر کسی که جاسوس هم کاسه دیدم بسی. سعدی
همخانه. هم مسکن. که با یکدیگر در یک جا سکونت کنند. همنشین: از پی عدل و فضل شاهانه گور با شیر گشت هم خانه. سنائی. موش، مردم را همسایه و هم خانه است. (کلیله و دمنه). همخانه شوی به مهد عیسی رجعت کنی از اشارت جم. خاقانی. حنظل از معشوق خرما میشود خانه از همخانه صحرا می شود. مولوی. بخت این نکند با من سرگشته که یک روز هم خانه من باشی و همسایه نداند. سعدی. کی بود جای ملک در خانه صورت پرست رو چو صورت محو کردی باملک همخانه باش. سعدی. تو با دشمن نفس همخانه ای چه دربند پیکار بیگانه ای ؟ سعدی. حالیا خانه برانداز دل و دین من است تا در آغوش که می خسبد و هم خانه کیست. حافظ. - هم خانه عیسی، هم خانه مسیح، خورشید که با عیسی در یک آسمان است. (برهان). هر دو در فلک چهارم اند به اعتقاد قدما: نه خورشید هم خانه عیسی آمد چه معنی که معلول و حیران نماید؟ خاقانی. خورشید شاه انجم و هم خانه مسیح مصروع و تب زده ست و سها ایمن از مقام. خاقانی. ، ساکن. سکونت گزیننده: نیست جهان را چو تو هم خانه ای مرغ زمین را ز تو به دانه ای. نظامی
همخانه. هم مسکن. که با یکدیگر در یک جا سکونت کنند. همنشین: از پی عدل و فضل شاهانه گور با شیر گشت هم خانه. سنائی. موش، مردم را همسایه و هم خانه است. (کلیله و دمنه). همخانه شوی به مهد عیسی رجعت کنی از اشارت جم. خاقانی. حنظل از معشوق خرما میشود خانه از همخانه صحرا می شود. مولوی. بخت این نکند با من سرگشته که یک روز هم خانه من باشی و همسایه نداند. سعدی. کی بود جای ملک در خانه صورت پرست رو چو صورت محو کردی باملک همخانه باش. سعدی. تو با دشمن نفس همخانه ای چه دربند پیکار بیگانه ای ؟ سعدی. حالیا خانه برانداز دل و دین من است تا در آغوش که می خسبد و هم خانه کیست. حافظ. - هم خانه عیسی، هم خانه مسیح، خورشید که با عیسی در یک آسمان است. (برهان). هر دو در فلک چهارم اند به اعتقاد قدما: نه خورشید هم خانه عیسی آمد چه معنی که معلول و حیران نماید؟ خاقانی. خورشید شاه انجم و هم خانه مسیح مصروع و تب زده ست و سها ایمن از مقام. خاقانی. ، ساکن. سکونت گزیننده: نیست جهان را چو تو هم خانه ای مرغ زمین را ز تو به دانه ای. نظامی
دو یا چند تن که از یک کاسه غذا خورند هم غذا: با کارگران دکان همکاسه بود اما سم صاحب کار بر خود داشت، هم پیاله هم قدح، همنشین مصاحب: من و سایه همزانو و همنشینی من و ناله همکاسه و هم رضاعی. (خاقانی)
دو یا چند تن که از یک کاسه غذا خورند هم غذا: با کارگران دکان همکاسه بود اما سم صاحب کار بر خود داشت، هم پیاله هم قدح، همنشین مصاحب: من و سایه همزانو و همنشینی من و ناله همکاسه و هم رضاعی. (خاقانی)
دو یا چند تن که در یک خانه سکونت دارند (نسبت بهم) : کی بود جای ملک در خانه صورت پرست رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش، (سعدی)، شوهر ، زن زوجه، یار رفیق. یا هم خانه (همخانهء) مسیح. آفتاب (زیرا بعقیده قدما آفتاب در آسمان چهارم است که مقر عیسی باشد)
دو یا چند تن که در یک خانه سکونت دارند (نسبت بهم) : کی بود جای ملک در خانه صورت پرست رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش، (سعدی)، شوهر ، زن زوجه، یار رفیق. یا هم خانه (همخانهء) مسیح. آفتاب (زیرا بعقیده قدما آفتاب در آسمان چهارم است که مقر عیسی باشد)